و اینک آخرالزمان

و اینک آخرالزمان

به نام خدای مهربان - ارائه مطالب و مقالات آخرالزمانی
و اینک آخرالزمان

و اینک آخرالزمان

به نام خدای مهربان - ارائه مطالب و مقالات آخرالزمانی

متروپلیزم – Metropolism (قسمت هفدهم – فایل صوتی پنجم ؛ تمرکززدائی)

5. تمرکززدائی - فایل صوتی شماره پنج (متروپل و گشایش یک گره کور)          

خب فایل صوتی که ما امروز ارائه می کنیم در ادامه سلسله مباحث تمرکزگرائی و تمرکززدائی هست که البته از این قسمت به بعد ما می پردازیم به بحث تمرکززدائی :         
ببینید عزیزان! همانگونه که ما سابقاً درطی مقالات اشاره کرده بودیم(مقاله جنگ آتش و بنزین) متروپلها رو به مثابه یک گره کور معرفی کرده بودیم..      
شما یه رشته پارچه یا نخ رو گره می زنید به شکل ساده و معمول که قابل گشودنه مثل گره پاپیونی و یا گره ضربدری و یا گره معمولی که با یک اشاره از هم باز میشه.. اما یِوقتی هست که شما همین رشته نخ رو جوری گره میزنی که پدر جد خودت هم نمیتونه اون رو باز کنه و اصطلاحاً گره کور میگن بهش و خیلی اوقات از خیر بازکردنش میگذری و اونو پاره میکنی و یا قیچی می کنی..          
حالا متروپلها مشابه همون گره کور هستن که برای رفع معضلات و مشکلاتشون اعصاب فولادین لازمه و صبر ایوب.. هر قسمتش رو که دست بذاری برای حل مشکل، مشکلات از جای دیگه میزنه بیرون و از نقطه ای دیگه سردرمیاره..     
یه مثال ساده همین بحث مترو یا اتوبانها و پلهای طبقاتی هستش که هزینه هنگفتی باید صرف بشه تا این تسهیلات رو احداث کنن و دولت چه هزینه هنگفتی بایست بپردازه و چه فشاری بر قشر مالیات دهنده باید وارد بشه تا این خدمات به یک ابرشهر(متروپل) تعلق بگیره...چرا!!؟  
برای اینکه گره کوری رو بازکنن به اسم ترافیک که می تونسته از اول وجود نداشته باشه که حالا برای گشودنش این همه دردسر تولید بشه و کلی رنج و مشقت به جامعه تحمیل بشه..       
می شده  با این معضل از همون ابتداء مقابله بشه.. فرضاً محدودیت هائی اعمال می شد و اساس نامه ها و سوگند نامه هائی ایجاد می شد که اجازه نده یه شهر به نامحدوده گسترش پیداکنه و از یه محدوده جمعیتی فراتربره که بعدها به این همه هزینه و خدمات جنبی نیاز پیدا کنه..
پس شما می بینی که با یک سری مشکلات و معضلاتی در متروپل روبرو هستی که می تونسته از ازل وجود نداشته باشه..  پس درواقع می بینیم که این یک گره کوری بوده که مرتباً به حجم گره های ناگشودنی اون اضافه می شده!  
و هنگامیکه ما به این به این مهم پی بردیم می بایست بِعنوان اولین قدم برای تمرکززدائی(مقابله با متروپلیزم و تمرکز گرائی) ابتداء به ساکن دیگه به گره های این توده ناگشودنی اضافه نمی کردیم.. و این می شد اولین رویکرد اصلاحی ما و کار اصلاحات هم باید از همین نقطه شروع می شد.. بدین مفهوم که جلوی رشد و توسعه و گسترش متروپلها گرفته می شد.           
یه نکته مهمی که لازمه اینجا بهش اشاره بشه اینه که ما بطور خیلی کلی باید اساس و بنیاد تمرکزگرائی و اونچه که منجر به متروپلیزم شده رو یک به یک شناسائی می کردیم و بعدش در مقام تمرکززدائی(مقابله با متروپلیزم و تمرکز گرائی) به از میان برداشتن یا اصلاح تک تک اون عوامل اقدام می کردیم..       
اما یکی از عوامل جذب متروپلها، یک ناآگاهی و بی خبری و جهل عمومیِ بنیادین و ریشه ای هست..   
فی الواقع اون از مواردی هستش که باعث جذب مردم  به متروپلیزم و تمرکزگرائی میشه..            
حالا بنده شخصاً خودم رو مثال میزنم ؛    
شاید خودِ بنده تا یک دهه قبل به شکل فعلی از مخاطرات متروپلیزم آگاهی نداشتم.. حدود 30 سال قبل که اصلاً وانفسا بود، ما می رفتیم با بروبچه ها و رفقا برفراز کوههای تهران و عظمت تهران رو که از شرق تا غرب کشیده شده بود می دیدیم و به به و چه چه می کردیم و تبارک الله می گفتیم و در حیرت و شوکتش می موندیم که آقاجان واقعاً عجب متروپلیست این دیگه.!!! .. حالا بعدها تا اندازه ای نسبت به متروپل و تجمع و مخاطراتش اطلاعاتی پیدا کردیم و اینکه فرضاً متروپل و تجمع و ابرشهر چیز معقول و مناسبی نیست اما اینکه به این شکل ریشه ای و گسترده از این معضل(متروپل) و نکبت موجود در اون اطلاع داشته باشم، خیر.. و این آگاهی کنونی برای بنده بِتدریج پیداشد..          
خب حالا این موضوع می تونه درخصوص خیلی از افراد جامعه
حتی افراد تحصیل کرده و باسواد- مصداق داشته باشه..!                       
پس یکی دیگه از قدمهای تمرکززدائی(مقابله با متروپلیزم و تمرکز گرائی) دادن آگاهی و اطلاعات مفید و لازم درخصوص مخاطرات اون به کل آحاد جامعه بود ، با حملات مکرر اطلاعاتی و تبلیغاتی مثلاً در غالب نشر کتاب
برگزاری همایش ساختن فیلم و سریال و طنز انیمیشن موسیقی و غیره و غیره ..           
که این خودش (یعنی آگاهاندن جامعه از خطر بالقوه ای که با اون درگیر هستن ولی متوجهش نیستن) می تونست در راستای یکی دیگه از گامهای تمرکززدائی(مقابله با متروپلیزم و تمرکز گرائی) باشه.
در حاشیه -  بیان یک مثال !      
مورد 1 ) اگه گلوله ای از فاصله 400-300 متری به فردی اصابت کنه ممکنه اون فرد رو از پا دربیاره و یا اینکه صدمه و آسیب بهش واردکنه اما چیزی که بدیهی هست اینکه فرد مضروب ، ضرب و درد گلوله رو در لحظه اصابت احساس میکنه..           
مورد2) اما اگه فردی از همون فاصله در معرض تابش پلوتونیم یا سایر تشعشعات مرگبار پرتوهای گاما قرار بگیره
) مثال همان قربانیانی که از روی پل راه آهن شهر پریپیات -که بعدها به پل مرگ شهرت یافت-  فاجعه نیروگاه چرنوبیل را تماشا کردند) با احتمال بسیار زیادی پس از مدت کوتاهی می میره بدون اینکه حتی کوچکترین دردی رو در لحظه آلودگی و اصابت ذرات رادیواکتیو احساس بکنه ..
خطرات جدی و بالقوه ای که عموم مردم با اون درگیر هستن اما متوجهش نیستن مشابه مورد دوم این مثال هست.! 
اما گفتیم از دیگر مواردی که در ایجاد تمرکزگرائی و متروپلیزم دارای نقش بود بها دادن به کمیت های فاقد ارزش و بی بها کردن کمیت های صاحب ارزش بود که سبب بِوجود آمدن نو پدیده های نظیر مُد و لاکچری و سلبریتی شد.. این پروسه توسط اربابان طاغوت و بِوسیله سوبسید پنهان انجام می شد ؛        
بدین مفهوم که وقتی اونها مدیریت پول و کنترل منابع اقتصادی رو در اختیار گرفتن، حمایت و پشتیبانی مالی فوق العاده زیادی رو از شکل گیری پدیده های مثل لاکچری
مد سلبریتی و هرچیز به قولی اخلاق فاسدکن و آدم خراب کن و انسان نابود کن دیگه، انجام دادن که درواقع تعریف دیگه ای از همون بها دادن به کمیت های فاقد ارزش بود..!   
با عنایت به اون چه که عرض شد حالا میشه گفت که از دیگر مواردی که در تمرکززدائی(مقابله با متروپلیزم و تمرکز گرائی) میتونسته مؤثر واقع بشه مبارزه با نوپدیده هائی مثل لاکچری و سلبریتی بود که به نوعی سمبل و ثمره طاغوت و تبعیض هم هستند..
در حاشیه ؛ فیلم سازدهنی
امیرنادری  

امیر نادری چهل و چند سال پیش فیلمی را کارگردانی کرد بِنام :   
"سازدهنی"      
موضوع فیلم مربوط به تعدادی پسربچه هست که در سواحل جنوبی کشور زندگی می کنند..

در میان این گروه نوجوانان یک پسربچه عزیز کرده و لوس و نُنُر بِنام عبدالله (که نمادی هست از نورچشمی های شیطان و اربابان ثروت و مقام) بوسیله هدیه ای که از طرف خانواده اش می گیرد و آن یک سازدهنی هست (که نمادی از طاغوت یا همان ابزارهائی هست که طاغوت بِواسطه آن استیلا می یابد) سایر بچه های هم محله را اسیر و برده خودش نموده..     
اما یکی از همین بچه ها با همه کودکیش پی به این راز استعمار و استثمار می برد و در فرصتی مناسب، سازدهنی را از عبدالله ربوده و آن را به میان آبهای دریا می اندازد!        
پیام رسا و فراگیر این فیلم با تمام سادگیش به ما می گوید :       
تا ابزار و وسایل طاغوت و طاغوت پروری را از دست جماعت استعمارگر و استثمارگر خارج نکنی، نوع انسان به حقیقت آزادگی دست نخواهد یافت!!!     
تا مواد مخدر باشد، قاچاقچی هم هست معتاد هم هست، پس لاجرم می بایست وجود نداشته باشد تا این هرسه (مواد-معتاد-قاچاقچی) نباشد!..                       
اعتیاد از فساد می آید و فساد از طاغوت.. تا هستند، داستان بردگی نوع انسان نیز هست.. باید نباشند تا این قصه پرغصه خاتمه یابد!