و اینک آخرالزمان

و اینک آخرالزمان

به نام خدای مهربان - ارائه مطالب و مقالات آخرالزمانی
و اینک آخرالزمان

و اینک آخرالزمان

به نام خدای مهربان - ارائه مطالب و مقالات آخرالزمانی

متروپلیزم – Metropolism (قسمت بیست و دوم – فایل صوتی هشتم ؛ تمرکززدائی)

8. تمرکززدائی - فایل صوتی شماره هشت (اثر بومی سازی)        

خب از دیگر موارد که بِعنوان گزینه تمرکززدائی(مقابله با متروپلیزم و تمرکزگرائی) می تونست بهش توجه بشه، " ارائه راهکارها و سیاستهای حمایتی از پدیده بومی نشینی" بود..!          
بِفرض اولویت سکونت و همچنین استفاده از امکانات رفاهی و معیشتی و سایر خدمات هرمنطقه، متعلق به سکنه بومی همون منطقه می بود.     
البته بومی سازی می بایست در همه زمینه ها انجام می شد و نه تنها در یک مورد خاص..    
بِعنوان مثال در قدیم مقاطع تحصیلی در خیلی از روستاها تا پایان دبستان بود و برای تحصیل در مقاطع بالاتر، دانش آموزان و خانواده آنها ناگزیر می شدن که به دهستان ها و یا شهرها که مقاطع بالاتر تحصیلی رو داشتن مهاجرت کنن و این یک مورد مثال بسیار ساده بود. و مشابه این مثال در خیلی از موارد دیگه هم وجود داشت : 
از خدمات پزشکی-درمانی گرفته تا سایر موارد مرتبط با رفاه و ایمنی و ارتباطات و سایر تسهیلات و خدمات و غیره و غیره که افراد روستانشین رو مجبور می کرد برای استفاده از چنین امکاناتی که در روستا نبود به مراکزی مهاجرت (یا مراجعه) کنن که اون خدمات رو ارائه میدادن..     
پس فقدان امکانات به صورت اتوماتیک تبدیل میشه به عامل(یا عواملی) برای مهاجرت به شهرها و مناطق دارای امکانات..           
خب حالا شما بیا و تصورکن که خیلی از همین مناطق فاقد امکانات روز، به شکل طبیعی دارای یک سری داده ها و جاذبه ها و امکانات الهی هستن نظیر دریاها-دریاچه ها- کوهها-رودها- مراتع سرسبز-جنگلها و بسیاری از جاذبه های دیگر...         
یکی از راهکارها این بود که از جاذبه های خدادادی هر ناحیه ای استفاده می شد در مسیر جذب امکانات روز همانند امکانات تحصیلی، ارتباطی، رفاهی، درمانی و غیره و غیره برای همان منطقه(یا ناحیه)... یا از دیگر موارد مشابه این رویکرد که میشه بهش اشاره کرد، استفاده از منابع بومی (مثال نفت وگاز و معادن و سایر) و استعدادهای بومی(ریسندگی/بافندگی/ نقاشی/سفالگری/ و سایر) هر منطقه ای در جهت توسعه و بهبود کیفیت زندگی اهالی و ساکنان همون منطقه بود.. به بیان ساده تر درآمد هر منطقه ای خرج خودش می شد و همچنین امکانات هرمنطقه ای تنها متعلق به سکنه بومی همون مناطق می بود..!          

حالا شما علاقمند بودید که از دریا استفاده کنید، پس می باید عوارض سنگین سالیانه به مناطق ساحلی می پرداختید تا بتونید از چیزی که متعلق به شما نیست استفاده کنید، و اون عوارض پرداختی از سوی شما نیز می بایست صرف پاکسازی، بهسازی محیطی و بهبود شرایط زندگی ساحل نشینان می شد..        
درواقع شما مالیات استفاده از دریا رو به جیب ساحل نشینان واریز می نمودید.!                
شما میخواستی ساکن یه منطقه کوهستانی / کویری / جنگلی / مراتع / رودخانه ای / دریاچه ای و و و غیره باشی و در اون مناطق خوش نشین ویلا و ساختمان مسکونی داشته باشی، پس می بایست عوارض و مالیاتش رو می پرداختی تا صرف بهبود کیفیت زندگی ساکنان بومی همون مناطق می شد.. و غیره و غیره.! 
  بِعنوان مثال در ایالات متحده در سطح کلان و ایالتی، قسمتی از منابع و ثروتهای خدادی هر ایالتی رو خرج امور همون ایالت و مردمانش میکنن.. حالا یه جائی مثل تگزاس و آلاسکا نفت و گاز داره.. یه جائی معادن داره .. یه جائی دیگه منابع معدنی داره.. مناطق دیگه ای خوش آب و هواست و جاذبه های توریستی فراوان داره.. و غیره و غیره.!        
در یه مقطع زمانی ایالات نوادا به این موضوع اعتراض کرد و گفت که 90 درصد از اراضی ما بیابانِ برهوته، پس تکلیف ما چی میشه !؟      
برای همین اومدن و اجازه دادن که ایالت نوادا معاف از مالیات ملی و پایتخت اون (یعنی شهر لاس وگاس) تنها مرکز مجاز به انجام بازیهای قمار در آمریکا باشه تا بدین ترتیب شرایطی رو درجهت ایجاد درآمد برای ایالت نوادا فراهم کرده باشن.!           
ولی در کشور ما 90 درصد امکانات از هر حیث در تهران متمرکزه درحالیکه 90 درصد منابع نفت و گاز ما در جنوب کشور واقع شده.. حالا شما خودت شخصاً برو و شرایط زندگی مردم آبادان و اهواز و خرمشهر و سایر مناطق جنوبی کشور رو با چشم خودت ببین..!!!     
پس از همین موضوع ما می تونیم نتیجه گیری کنیم که از "فرآیند بومی سازی"   بِعنوان فاکتور بسیار مهمی در تمرکززدائی(مقابله با متروپلیزم و تمرکزگرائی) می تونست استفاده و بهره برداری بشه.     

اما یکی دیگه از وظایف مهم دولت در همین راستا(در راستای بومی سازی)این بود که باید میومد و الگوئی طراحی می کرد تا هرکس ریشه و شجره در هرمنطقه ای داشت موظف می شد که برگرده به همون منطقه و ارائه خدمات بده به مردم همشهری و هم ریشه ای و هم طایفه ای خودش و امکانات روهم همراهشون می فرستاد..   
و التزام به رعایت این الگو و دستورالعمل می بایست همگانی می شد و فی الواقع ملت رو مجبور به انجام چنین کاری می کردن، ولو شده برای یک مدت معین.. مثال همون طرح پزشک مناطق محروم که یک دوره 4 ساله الی 7 ساله هست برای پزشکان فارغ التحصیل که موظف هستن در مناطق محروم و یا غیر شهری و غیر مراکز استانی خدمت کنن..     
باید اشخاصی که میومدن داخل متروپل و از امکانات و خدمات استفاده میکردن و دارای تحصیلات عالیه یا تجارت ها و بیزینس های عالیه می شدن و یا سایر مهارتها و توانائی ها، اینها رو  بایست مجبور می کردن که برگردن و در منطقه خودشون مشغول به کار بشن.. برای چی !؟ 
برای ارائه خدمات و ارتقاء سطح زندگیِ همولایتی های خودشون. دولت باید اینها رو مجبور می کرد تا یادبگیرن که نباید از اصل و ریشه خودشون فرارکنن و از اصلیت خودشون پنهون بشن..! 
فرضاً شخصی اصالتاً از اهالی شریف منطقه سیستان و بلوچستان بوده که اومده تهران یا در تهران متولد شده و یه نسل هم در تهران زندگی کرده و تحصیل کرده و حالا پزشک شده اما می بینی که میخواد از شجره خودش فرارکنه .. میخواد شجره خودش رو پاک کنه .. و اینقدر از اصالت خودش وحشت داره که حاضر نیست بپذیره خاستگاهش کجا بوده.. 
و این موضوع(فرار از هویت) برای ملت ما بسیار بد و شرم آور بود و اصلاً درشأن مردم ما نبود...!              
و این طرز تفکر و دیدگاه "بچه تهرون" بودن ،  باید طی این 40 سال اصلاح می شد..!          
باید آموزش داده می شد (هویت بخشی می شد) تا اون فردی که اهل سیستان و بلوچستانه / اهل خراسانه / اهل آذربایجانه / اهل کردستانه / اهل لرستانه / اهل خوزستانه / یا اهل هرکجای دیگه ایرانه و در مقطعی از زمان اومده داخل متروپل(تهران) و خدمات و امکانات گرفته و رشد کرده و به درجاتی رسیده، برمی گشت و منطقه خودش رو پشتیبانی می کرد..!   
ملت خودش هم باید به این موضوع توجه می کرد.. و باید واقع بین می بود ؛         
حالا شما رفتی و یک نسل در منطقه ای دیگه زندگی کردی یا در پایتخت بودی و امکاناتی گرفتی و استفاده کردی و به درجات و مراتب عالیه هم رسیدی، اما باید این رو در نظر می گرفتی که متعلق به اون سرزمین نیستی..       
و باید میدونستی که اون سرزمین هم سکنه بومی خودش رو داره و شما با اومدن به اونجا هم برای اونها ایجاد مزاحمت می کنی و هم جای اونها رو تنگ می کنی و هم خودت رو به دردسر میندازی و هم مملکت رو فلج میکنی..!         
حالا فرضاً اشخاصی خیلی علاقمند بودن که در منطقه غیربومی خودشون فعالیت کنن، اشکالی نداشت مشروط به اینکه ازشون مالیاتهای سنگین چندین برابری اخذ می شد و به سکنه بومی منطقه مزبور بِعنوان حق الاجاره پرداخت می شد یا اینکه درجهت تامین رفاه و امکانات همون منطقه استفاده می شد و تخصیص داده می شد..          
یا مثلاً هموطنی که از شهر بوشهر اومده و تهران پزشکی یا مهندسی و غیره خونده و همینجا مونده ، می بایست توسط سازمان نظام پزشکی
نظام مهندسی و سایر نهادها، مجوز فعالیتش لغو می شد و اجازه کار ازش گرفته می شد تا ناگزیر به موطن خودش بازگشت می نمود و به هموطنان بوشهری خدمات رسانی و خدمتگذاری می کرد و یا سایر مردم مناطق محروم جنوب کشور که در همسایگی استان بوشهر قرارداشتن.. و چنین رویکردی می بایست در تمامی صنوف و مشاغل دیگر هم به موقع اجرا گذاشته می شد..!          

ایجاد محدودیت تردد و منطقه بندی :      
یکی دیگه از مواردی که می تونست در
تمرکززدائی(مقابله با متروپلیزم و تمرکزگرائی) بسیار مفید و مؤثر واقع بشه، همین مورد "ایجاد محدودیت تردد و منطقه بندی" بود.. که این مورد ویژه شهر تهران و شهرهای به بزرگی اون بود که البته در اشل کوچکتر هم می شد برای سایر شهرها نیز از اون استفاده بشه و در جاهای دیگه هم کاربرد داشته باشه..    
حالا نکته ای که اینجا بسیار جالبه اینه که ما الان دقیقاً عکس این مورد رو می بینیم که در تهران داره اتفاق میفته:  
اومده و خطوط مترو رو ایجاد کرده که طرف با 40 دقیقه
50 دقیقه طی مسافت خودش رو از  هرگوشه شهر به گوشه دیگه شهر می رسونه یا به هرنقطه دیگه ای که اراده کنه.. و قص علی هذا..!

 شما اگه خاطرتون باشه، در زمان تحصیل یه دانش آموز وقتی اول سال تحصیلی یه صندلی یا نیمکت رو برای نشستن انتخاب می کرد تا آخر سال باید همون جا می نشست و تغییرش هم نمی داد، یعنی اجازه نمی دادن بهش که جاش رو تغییر بده.. مگر حالا موارد استثناء و یا اینکه دلیلش برای تغییر جاومکانش نزد مدیر و معلم و ناظم موجه می بود..
حالا یه همچین رویکردی می بایست به شکل بسیار گسترده در جامعه اجرا می شد تا جلوی هرج و مرج و تمرکزگرائی گرفته می شد و باهاش مقابله می شد..            
و مورد محدودیت تردد و منطقه بندی که بهش اشاره شد در راستای همین رویکرد هست.              
حالا یه سری افراد میگن : آقا مگه پادگانه !!؟       
بله پادگانه..! و باید پادگان می بود و می شد تا وضع جامعه به شکلی که امروز با اون مواجهیم، در نیاد..!     
ما با امثال ملت ژاپن و ملت آلمان از زمین تا آسمون فرق داریم... و برای امثال ملت ما حتماً باید از یک رویکرد  نظامی-پادگانی استفاده می شد، و یک دیکتاتوری صالح و نرم اعمال می شد تا وضع به شکل امروز نشه..!  
چرا خود همین مردم بعد از 80 سال آرزوی امثال رضاشاه ها و بازگشت رضاشاه رو دارن!!؟
بدین علت که خودشون رو بهتر از هرکسی میشناسن.. یعنی هرکسی خودش رو بهتر از دیگران میشناسه!..  
علی ایحال..بگذریم که بحث راجع به این مسائل نیست(فعلاً البته)!!!