و اینک آخرالزمان

و اینک آخرالزمان

به نام خدای مهربان - ارائه مطالب و مقالات آخرالزمانی
و اینک آخرالزمان

و اینک آخرالزمان

به نام خدای مهربان - ارائه مطالب و مقالات آخرالزمانی

متروپلیزم – Metropolism (تمرکززدائی ؛ مقدمه –5)

روایت آزاد شدن نیروهای اهریمنی و استیلای شیطان   
در مورد این موضوع نیز سابقاً در مقاطع مختلفی و طی سلسله مقالات اشاراتی داشتیم اما در اینجا مجدداً و مکرراً توضیحی مبسوط خواهیم داد:
مظهرالعجائب ، اسدالله الغالب ، شهاب الله الثاقب ، غالب کل غالب ؛ علی بن ابی طالب ، که جنیان و شیاطین تا سرحد مرگ از او می ترسند و وحشت دارند ، گفته است که :     
من تمامی درب ها و دروازهها را (منظور گیت های درون ابعادی و میان ابعادیست) برروی شیاطین و جنیان بسته ام (تا موجب آزار و اذیت انسانها نشوند) مگر یک درب را !..     
و همانگونه که قبلاً نیز در طی مقالات "شیطان می آید" و "ترانزیت" توضیح دادیم ، احتمالاً این درب مفتوح همان خط "ونوس ترانزیت"  می باشد ، یعنی هنگام برخط شدن و همراستائی زمین-زهره-خورشید که درطی هر قرن میلادی در 2 نوبت و با فاصله زمانی هشت سال اتفاق می افتد..  که بر طبق حدس و گمان متاثر از آثار موجود ،
احتمالاً ابلیس در ترانزیت اول به زمین ورود می نموده و در ترانزیت دوم خارج می شده است ..   اما در آخرین جفت ترانزیت که در سالهای 2004 و 2012 میلادی رخ داد ، ابلیس در ترانزیت اول ورود ننمود ، بلکه در انتظار ماند تا در ترانزیت دوم  یعنی سال 2012 میلادی وارد زمین شود  و این موضوع همانطور که سابقاً  طی مقالات توضیح داده ایم به 3 شکل تفسیر می گردد :      
1- یا فرازهای پایانی عمر ابلیس است و آن ملعون با آگاهی از این موضوع (فرارسیدن یوم وقت معلوم) این بار بجای آنکه در ترانزیت اول ورود نموده  و در ترانزیت دوم خارج شود ، تصمیم گرفته است که در ترانزیت دوم ورود نموده و با مرگ خارج شود(یعنی ترجیح داده است تا مرگش برروی زمین باشد تا درمکانی خارج از زمین درست همانند یک اعدامی که بِعنوان آخرین درخواست و تقاضایش انتخاب شیوه مرگ و یا محل مرگش را به اختیار خودش می گذارند)..  
2- یا قصد اقامت یکصد ساله برروی زمین دارد که یعنی فاتحه بشر خوانده است!  
3- یا اینکه بلیط ورودش یکسره است (یعنی اینکه به میل و اراده خود، برنامه ای برای خروج ندارد و همه چیز را به قضا و قدر سپرده  تا مالک و خالق کل کائنات حضرت اللهجل جلاله  درموردش تصمیمی بگیرد).. والله العالم

اما بپردازیم بدین موضوع که چرا حضرت امیر(ع) اقدام به مسدود نمودن دروازه ها نمود..!؟

آیات  101 -102 سوره بقره :    
و گروهی از اهل کتاب چون پیامبری از جانب خدا بر آنان مبعوث شد که به کتابشان هم گواهی می داد ، کتاب خدا را چنان که گوئی از آن بی خبرند، پس پشت افکندند و از افسونی که دیوها و شیاطین به روزگار پادشاهی سلیمان می خواندند پیروی کردند ، و سلیمان کافر نبود ، ولی شیاطین که مردم را جادوگری می آموختند کافر بودند. و نیز آن افسون(سحروجادو) که بر آن دو فرشته، هاروت و ماروت ، در بابل نازل شد، درحالیکه آن دو به هرکس جادوگری می آموختند می گفتند : کار ما فتنه است، مبادا کافر شوی !         
 و مردم از آن دو(هاروت و ماروت) جادوهائی می آموختند که می توانستند میان زن و شوهر جدائی افکنند و آنان جز به فرمان خدا به کسی زیانی نمی رسانیدند و آنچه مردم می آموختند به آنها زیان می رسانید ، نه سود.           
و خود می دانستند که خریداران آن جادو را در آخرت بهره ای نیست.        
خود را به بد چیزی فروختند ، اگر که می دانستند.

در زمان پادشاهی حضرت سلیمان نبی(ع) ، شهر بابل (استان بابل فعلی به مرکزیت شهر حله در کشور عراق) مرکز صدور ضد اخلاقیات و به قولی مصدر تهاجم فرهنگی بود(چیزی معادل جهان غرب در روزگار کنونی)..           
آزادی ظاهراً مشروع شیاطین و جولان قوای اهریمنی برروی زمین و تلفیق و ترکیب آنها با جامعه انسانی (به علت از میان برداشته شدن
یا از بین رفتن- حدود و مرزهای فی مابین)  معجونی از کفر و شرک و فساد را برروی زمین بِوجود آورده بود که خاستگاه آن همین شهر بابل بود که بِعنوان حداکثر کفروشیطانیت شناخته می شد..  
کلکسیونی از مفاسد و گناهان آنجا جمع بود که مثلاً شرب خمر و سرقت و زنا در بینشان در زمره کمترین ها بود!!!..  
این شهر شیطانی
بابل- آنچنان در فسق و فجور و گناه غرقه بوده که اثر نحوست و نجاست آن مبدل به یک اثر دائمی و مادام العمر می گردد چنانکه دو هزار و چند صد سال بعد از آن، هنگامیکه حضرت امیر(ع) از آنجا عبور می کند در آنجا  نماز نمی گذارد و به همراهانش می گوید که نماز در این مکان (منظور خاک نفرین شده و مورد غضب قرارگرفته سرزمین بابل است)برا ی انبیاء و اوصیاء حرام و برای غیر آنها مکروه است..

اما بنا بر مشیت الهی بِمنظور جمع شدن این سفره کفروالحاد و منهزم شدن بساط شیاطین، ابتداء پادشاهی حضرت سلیمان(ع) تشکیل می شود(دوازده نقیب بنی اسرائیل) و سپس توسط ایشان و یارانشان اسرار و رموز جادو و سحر از دست مردم خارج می گردد..        
سلیمان نبی(ع) بعد از نشستن بر تخت سلطنت و به دست گرفتن زعامت و کفالت و سرپرستی مردم،  پس از دربند کردن شیاطین به اذن الله تعالی، ابزار جادوگری و فنون و رموز سحر و جادو و دستورالعملهای ارتباط با موجودات فراابعادی (خاصه همان جنیان و شیاطین) را جمع آوری نموده و از دسترس مردم خارج می کند و پس از مهروموم کردن آنها، محموله ممنوعه را در زیر تخت پادشاهی خود دفن می نمایند و از آن به بعد ارتباط با جنیان و شیاطین را ممنوع و حرام اعلام کرده و برای سرپیچی کنندگان و خاطیان از این دستور، مجازات اعدام را در نظر می گیرد..          
اما مهلت اسارت شیاطین با مرگ سلیمان منقضی شده و بدین ترتیب آنها پس از مرگ سلیمان مجدداً برروی زمین پراکنده می گردند و این قصه تراژدیک ادامه پیدا می کند تا زمان نبوت حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) ..         
مقارن زمان نبوت حضرت رسول(ص)، ایشان شیوه مقابله با شیاطین و جنیان و جمع آوری بساط شیطنت و سحر را به حضرت امیر(ع) می آموزد و ایشان را به اذن الله تعالی مأمور بدین امر می نماید..  
حضرت امیر(ع) نیز در طول زندگی خود این کار را به شکل جامع و کامل به انجام می رساند و متعاقب آن است که می فرماید : 
"من تمامی درب ها را برروی جنیان بسته ام مگر یک درب را.. ! "

و بدین ترتیب بار دیگر راههای ارتباطی فی مابین جن و انس مسدود می گردد..     
این وضعیت تا زمان آغاز جنگهای صلیبی پابرجا می ماند تا اینکه در طی این جنگها، گروهی از جنگجویان مسیحی با عنوان شوالیه های معبدی به زیرزمین ها و سردابه های مسجدالاقصی  -که روزگارانی پایگاه حکومتی حضرت سلیمان(ع) و درواقع همان اریکه سلطنت او بوده-  رخنه کرده و این رموز و فنون سحر و جادو را که به دست سلیمان مدفون گشته بود، بیرون می کشند.. شوالیه های معبدی پیش از آغاز جنگ توسط کسانی که به این راز آگاه بودند به شکل کامل توجیه شده بودند.. به آنها دستور داده شده بود هرچه را که از استخراج سردابه ها یافتند سربسته و به شکل محرمانه همراه خود به اروپا ببرند.. اما این رزمجویان(شوالیه های معبدی) از روی کنجکاوی (و یا شاید هم از سر طمع) نقض دستور نموده و مهر و موم  محموله یافت شده را گشوده و اصطلاحاً آن را  فک پلمپ می نمایند و پس از مشاهده آن دستور العملها و اسرار ممنوعه به یک موضوع بسیار مهم پی می برند و آن اینکه ؛     
 این اسرار و رموز درحکم یک خط ارتباطی آزاد است و هرکسی که در این سوی خط قرار داشته باشد  -صرف نظر از اینکه چه کسی هست ؛ یک شوالیه معبدی یا یک برده سیاه یا یک اسیر یا یک وزیر یا یک پادشاه و و و.. هیچ تفاوتی نمی کند-  با آنسوی خط ارتباط می گیرد..!       
(در واقع  آنها با این گشایش مهر و موم و فک پلمپ، غول چراغ جادو را آزاد می کنند و غول چراغ نیز  معمولاً به کسانی خدمت  رسانی نموده و سرویس می دهد که او را آزاد نموده و یا چراغ را در اختیار دارند!!!)          
این شوالیه ها از کشف این راز بسیار شادمان شده و به جای اینکه محموله را به اروپا برده و به فرمانروایانشان تسلیم کنند، آن را برداشته و همراه با خودشان به نقاط نامعلومی می گریزند و از این محموله ممنوعه برای خوشگذرانی و بهرمندی از لذات دنیوی استفاده می کنند و این درحالی بود که اربابان آنها (که سران اروپای آن روزگاران بودند) از به چنگ آوردن این محموله ممنوعه در پی اهداف بسیار والاتری بودند ؛ یعنی فرمانروائی  بر کل دنیا !

علی ایحال! این گشایش مهر و موم اسرار شرارت و شیطنت، و این فک پلمپ رموز و فنون جادوگری که از زیر تخت پادشاهی سلیمان در بیت المقدس استخراج شده بود، سرآغازی می شود برای ارتباط مجدد بین شیاطین و اشرار جنیان با گروهی از انسانها :           
بقره آیه 14 - 
چون به مومنان می رسند می گویند ایمان آوردیم و چون با شیطانهای خویش خلوت می کنند می گویند ما با شما هستیم...     
انعام آیه 128-  
 و روزی که همگان را گردآورد و گوید ؛ ای گروه جنیان، شما بسیاری از آدمیان را پیرو خویش ساختید.یارانشان از میان آدمیان گویند ؛ ای پروردگار ما، ما(انس و جن) از  یکدیگر  بهره مند می شدیم...      
سباء آیه 41- 
می گویند ؛ تو منزهی. تو ولی ما هستی ، نه آنها. اینان جنها را می پرستیدند و بیشترینشان به آنها ایمان داشتند.

(متناظر این اتفاق در طی جنگهای آمریکا و عراق رخ می دهد، جائیکه ماهواره های جاسوسی روسیه اعلام می کنند که در مناطقی که به دور از جنگ و نبرد است دسته نیروهائی از ارتش آمریکا را رصد می نمایند درحالیکه به شکل مخفیانه ای مشغول حفاری هستند.. بعدها اشخاصی که خود را از مطلعین می دانستد ادعا کردند که آمریکائی ها در طی آن حفاریها درجستجوی یافتن چاههای بابل و استخراج هاروت و ماروت بوده اند..!!!!! والله العالم)

و سرآغاز این ارتباط(ارتباط مجدد بین شیاطین و اشرار جنیان با گروهی از انسانها) و ثمره آن، رنسانس بود که در مرحله دوم به شکل گیریِ انقلاب صنعتی منجر گردید و در گام سوم به تولد دنیای جدید(ایالات متحده آمریکا) و ورود به عصر تکنولوژی و مدرنیته منتهی شد.. و بدین ترتیب بود که تمدن بابل جدید با الگوبرداری و سرمشق قراردادن آمریکا بِعنوان پیشوای عصر نوین این بار نه تنها در شهر بابل بلکه در تمامی دنیا و ارض زمین برپا گردید..!         

و اکثریت آنچیزی را که شما امروزه بِعنوان دستاورد غرب در دنیای نوین مشاهده می کنید ؛ از سلاح های مخرب و جنگ افزارهای مرگبار، سلاح های هسته ای و میکروبی، تکنولوژی ها و علوم ممنوعه، شبیه سازی و کلونینگ، خودرو و موتورسیکلت و سایر وسائط نقلیه شخصی و صنایع آلاینده، هواپیما، ماهواره و تکنولوژی ماهواره ای، فضاپیما و غیره گرفته تا مصرفگرائی آزادی های جنسی، سکس،همجنسگرائی مواد مخدر، قمار، مشروبات الکلی، الگوسازی های غیراخلاقی، مُد و فشن و آدمک سازی و سلبریتی و لاکچری و شبکه های اجتماعی و غیره و غیره، در نتیجه ارتباط و همکاری بین برخی انسانها و شیاطین و ماحصل بکارگیری همان فنون و رموز جادوگری و معادل همان جادوی بابل است ..
وقتی شما درجهان امروز مشاهده می کنید که برای هجنسگرائی و دگرباشان جنسی درخواست به رسمیت شناخته شدن دارند و به دنبال تاییدات بین المللی هستند و حقوق همجنسگرایان را یک حق طبیعی می دانند، یقین بدانید که ما چندگامی نیز از تمدن بابل جلو زده ایم!          
دیگر برای هر خردمندِ صاحب اندیشه و تعقلی بدیهی و مسلم است که همجنسگرائی صرفنظر از مسائل مذهبی، دینی و اخلاقی، یک نوع بیماریست که باید برای علاج آن اقدامی نمود نه اینکه درجهت اشاعه و ترویج آن کمپین جهانی به راه انداخت!!!         
دیگر بنابر یک آزمون فیزیکی ساده، همه می دانند که هیچ دو قطب همسانی یکدیگر را جذب نمی کنند که هیچ بلکه از یکدیگر گریزانند و همدیگر را دفع می نمایند و این قانونیست که در همه جای کائنات پابرجاست..   
به هر جهت بازهم عرض می نمایم که برای این حقیر جای هیچ تردید و شکی نیست که به سبب استیلای شیاطین، نجات زمین به دست ساکنان آن امری محال و ناممکن است، چراکه اگر چنین عزم و همتی وجود می داشت لااقل برای دگرباشان جنسی درجستجوی حقوق مدنی نبودند و عمل قبیح همجنسگرائی را که حتی حیوانات از آن پرهیز می نمایند، آشکار و علنی نمی کردند!       
در خاتمه این مقدمه و بِعنوان حسن ختام، مجدداً فرازهائی از مقالات پیشین را آورده و پس از آن به مبحث تمرکززدائی (مقابله با متروپلیزم و تمرکزگرائی) می پردازیم.