و اینک آخرالزمان

و اینک آخرالزمان

به نام خدای مهربان - ارائه مطالب و مقالات آخرالزمانی
و اینک آخرالزمان

و اینک آخرالزمان

به نام خدای مهربان - ارائه مطالب و مقالات آخرالزمانی

متروپلیزم - Metropolism (قسمت پانزدهم-فایل صوتی چهارم؛ تمرکز گرائی)

یک صفحه شوخی ؛ "قصه ای درباره کره زمین"

سالها قبل داستانکی طنزگونه و جالب را از دست نوشته های حسن قائمیان میخواندم که بی ربط و ارتباط به این فراز از موضوع بحث ما نیست.. فلذا در اینجا بعنوان حاشیه  به این مطلب اضافه میکنم تا حال و هوای این بحث نیز اندکی عوض شود.

"ندانم که گفت این حکایت به من"

... در زمانهای گذشته زمین را مرکز عالم می دانستند و معتقد بودند که همه افلاک به دور آن می گردند(نظریه جناب بطلمیوس). این نظر ساده لوحانه و خنده آور بعدها به وسیله دانشمندانی چون کوپرنیک و گالیله و برونو و دیگران رد شد ، یعنی ثابت گردید که نه تنها زمین مرکز عالم نیست بلکه سیاره ای آن قدر حقیر و بی اهمیت است که اگر به نسبت بگیریم در این فضای بی پایان ، به قول معلم عربی ما ، جزو قازورات هم محسوب نمی شود.
اما درباره آدمی ، اشرف مخلوقات ، که سابقاً کمی او را شناختیم ، برونو اظهار داشته بود که امکان دارد جهان های قابل سکونت دیگری باشد که درآنها موجوداتی عالی تر از ما زندگی کنند. و امروز نیز بسیاری از دانشمندان بزرگ این نظر را با دلایل محکم تر و قاطعیت بیش تر بیان کرده اند.
به اعتقاد ایشان ؛ اکنون دیگر آدمی را اشرف مخلوقات دانستن شاید نظری خودپرستانه ، ابلهانه و نژاد پرستانه تلقی بشود!  
سالها پیش دریکی از همین کراتی که موجودات عالی تر از ما در آن زندگی می کنند حوادثی رخ داد که اطلاع از آن برای بهتر شناختن خود ما و کره ما سودمند است و من بدرستی به خاطر ندارم که شرح این ماوقع را درکجا خوانده یا از چه کسی شنیده ام.         
در اینجا مجال شرح و بسط درباره کره فوق و موجودات عالی آن فراهم نیست. همین قدر می گویم که علمای کره مزبور به اندازه ای از نظر فکری و علمی پیشرفت کرده بودند که با وجودی که چندین سال نوری با زمین فاصله داشتند ، به کمک دستگاه های مخصوص از تمام جزئیات امور سیاره ما از سیر تا پیاز آن با خبر بودند و با کمک تلسکوپ های بسیار نیرومندی که اختراع کرده بودند ، فی المثل می توانستند حتی ماهی های ریز پلاستیکی حوض های زیرزمین ساختمان بی ریخت پلاسکو را ببینند و یا نوآنس رنگ روژ لب های خانم ها را در پستوی تاریک برخی از مغازه های لوازم آرایش فروشی به خوبی تشخیص دهند.. اما معلوم نیست اولین بار کدام یک از دانشمندان کره مزبور این تخم لق را توی دهن اهالی آنجا گذاشت که ؛      
" ای همنوعان ! ساکنان کره زمین از لذت های مخصوصی بهره مند هستند که مهم ترین آنها لذاتی هستند که بین آنها به لذت  شکم و زیرشکم مشهور است. و همه کوشش و تلاش و جمیع فعالیتهای شبانه روزی مردم کره زمین صرف تامین این لذت ها می شود و تا لحظه ای که آنها به قول خودشان دارفانی را بدرود می گویند ، یعنی در زیر خاک چالشان می کنند ، لحظه ای از فکر و ذکر این لذت ها غافل و فارغ نیستند و برای کسب این لذت ها حاضرند بی دریغ همه چیز خودشان را فداکنند ، چنانکه یکی از شعرای آنها که از دست حرص و ولع آنها به تنگ آمده خطاب به آنها چنین سروده است :          
                      دانش و آزادگی و دین و مروت                        این همه را فدای شکم و زیرشکم نتوان کرد

علی ایحال.. با این اطلاعاتی که به وسیله دانشمندان آن سیاره درباره کره زمین منتشر شد حس کنجکاوی یا لذت طلبی یا هرحس دیگر مردم سیاره مزبور تحریک شد و لذا همه درصدد برآمدند به هر نحوی که باشد این لذت ها را شخصاً تجربه کنند ، غافل از اینکه درک این هوسها دون مقام آنهاست ، زیرا در حکمت آفرینش گویا اینگونه لذت های کثیف و زودگذر مخصوص موجودات بسیار پست قرار داده شده است ، به علاوه مفاسدی که این لذت ها به بار می آورند موجودات را از آنچه هستند نیز پست تر می کند. البته آنها بی تقصیر بودند ، زیرا از داشتن معلم اخلاق محروم بودند و متاسفانه از مستشاران اخلاقی کره زمین نیز به علت بعد مسافت نمی توانستند استفاده کنند ! 
اما مردم آن سیاره خنگ و بی سواد نبودند و می دانستند که برای درک این لذت ها اعضا و جوارح مخصوص لازم است. پس از مراجعه به جراحان پلاستیک و سایر دانشمندان و اطلاع از اینکه کاری از دست آنها ساخته نیست تصمیم گرفتند از خداوند عاجزانه تقاضا کنند تا آنها را قادر به درک این لذت ها بفرماید و بامداد یک روز همه برای این منظور در پرستشگاه ها گرد آمدند و چون این موجودات عالی عزیزدردانه خداوند بودند و هرگز خداوند تقاضاهای آنها را -ولو نامعقول هم که بود- رد نمی کرد ، این بار نیز دل آنها را نشکست و مصلحت دید به نحوی دعای آنها را مستجاب کند.         
هنوز کلمات آخر دعای خود را ادا نکرده بودند که ناگهان جهازات تغذیه و دفع و تولید مثل در آنها پدیدار گردید و مردم شادی کنان سپاس گزاری کرده پرستشگاه ها را ترک نمودند.      
چند ساعت از روز نگذشته بود که احساس تازه ای شبیه گرسنگی درآنها پیدا شد.    
البته آنها قبلاً به راهنمایی میل و غریزه ای نامعلوم تعداد زیادی از حیوانات سودمند خودشان را که تقریباً به صورت گوسفندپرواری و بره شیشلیک ما درآمده بودند در ظرف مدت کوتاهی ذبح کرده و ابتدا گوشت آنها را در آبلیموپیاز خوابانده و سپس به سیخ کشیدند.       
حوالی نیمروز بود که مردم دسته دسته به سوی چلوکبابی مرحوم شمشیری خودشان هجوم آوردند و هریک با ولعِ مخصوص آدمیزادی ، یک بشقاب چلوکره و چند سیخ کباب سلطانی و چند شیشه دوغ آبعلی و مقداری ترشی انبه و پیاز و غیره را بی ریا کفلمه کردند و اتفاقاً نه تنها بدشان نیامد ، بلکه از شما چه پنهان خیلی خیلی هم خوششان آمده بود ، زیرا پس از تغییرات اخیر دیگر آنها همان ذائقه علیل و شامه معیوب آدمی را پیدا نموده بودند و از خوردن گوشت و خوراک حیوانی بی نهایت لذت می بردند. خلاصه پس از صرف ناهار هرکدام یه استکان از قهوه های کافه فردوسی خودشان را هم سرکشیدند و چند عدد سیگار وینیستون عقابی اعلا را هم دود کردند و زیر تاثیر نشئگی این کثافات عده ای برای تامین خوراک بیشتر و بهتر جهت فردا مشغول نقشه کشیدن شده و عده ای نیز به فکر خرید و احتکار انواع مواد غذائی افتاده بودند.
بعضی ها نیز درصدد دایر کردن میدان های خواروبار و راه انداختن بساط باجگیری و یا تاسیس سوپرمارکت و غیره برآمده بودند. خلاصه همه گونه افکار شیطانی و پلید که دائماً در کله گندیده آدمیزاد رژه میرود ، درپی رخنه و رسوخ به مغز آنها بود. کسانی که دو سه سیخ کباب پشت بند به طور اضافی خورده بودند علاوه بر افکار فوق در فکر تدارکات مقدمات کار محرمانه نیمه شب بودند و حتی عده ای نیز فکر وکالت و وزارت به کله شان زده بود و حال آنکه اصلاً مجلس یا وزارتخانه ای در سیاره آنها وجود نداشت.  
به هر صورت این حال پرکیف و وضع نشئه آور چند ساعتی برای عموم دوام داشت تا کم کم زمان دفع فرارسید! 
اما چون عمل قضای حاجت در اصل از شرایط زندگی در سیاره آنها نبود ، هرچه کردند نتوانستند مدفوع خود را از بدن خارج کنند. (دانشمندان کره زمین معتقدند که از نظر علمی دلیلش این است که فشار درونی آنها نمی توانست بر فشار خارجی جو سیاره مزبور غلبه کند.)                 
خلاصه هرچه آنها زور می زدند و مثل تریاکی های کهنه کار خودمان ساعتها روی دوپا نشسته و مرتباً برفشار می افزودند ، ولی موفق به انجام عمل دفع نمی شدند ، زیرا هرچه آنها بیشتر زور می زدند ، فشار خارجی مدفوع آنها را شدیدتر به داخل روده هایشان پس می راند.

همه بر خود می پیچیدند و درد و ناراحتی همه را معذب کرده بود. ناگزیر آنهایی که هنوز وضعشان کاملاً به وخامت نگراییده بود سراسیمه به مرکز دانشمندان خود شتافتند و از آنها عاجزانه استمداد طلبیدند.           
دانشمندان هم برای اینکه مردم خیال نکنند که آنها نطق کردن بلد نیستند رشته سخن را دو دستی گرفته و نطق مهم و جغرافیایی زیر را برای مردم ایراد کردند:

همنوعان عزیز تر از شکم و زیر شکم ! در اینجا متاسفانه یک اشتباه لپی رخ داده ، ما فراموش کرده بودیم به شما بگوییم که اگر امور مورد تقاضای شما لذت دارد ، درد هم دارد !    
به علاوه در تمام کائنات بی پایان جز در کره زمین و فضای وابسته به آن حتی یک سانتی متر مربع هم نمی توان یافت که بتوان در آنجا تخلیه آلودگی کرد..   
به عبارت صریح تر و خودمانی تر -به شرطی که نگذارید به گوش ساکنان محترم کره زمین برسد-  باید به عرضتان برسانیم که بیت التخلیه همه کائنات کره زمین است. اگر کسی هوس قضای حاجت دارد نه تنها از سیاره ما بلکه از کرات دیگر هم که باشد باید ابریق خودش را بردارد و به کره زمین برود و درآنجا بدون اینکه احتیاجی به خوردن حب دکتر راس(یا همان قرص مسهل) باشد به آسانی می تواند سری سبک کند. این موهبتی است که روزی دوسه بار به وسیله ساکنان زمین نصیب آن سیاره زبان بسته می شود. اما مشکلی که فعلاً داریم بُعد مسافت است. اگر ما لااقل در منظومه شمسی می بودیم شاید می شد کاری کرد، بنابرین یک راه بیشتر باقی نمی ماند و آن این است که از عسل خوردن خودمان پشیمان شویم و از درگاه خداوند طلب بخشش کنیم و از او مجدداً بخواهیم دوباره همگی ما را به وضعیت سابق برگرداند ، به خصوص که اگر امروز کاملاً شب شود پس از نُه ماه و نه روز و نه ساعت و نه دقیقه دیگر نوع دوم قضای حاجت برای بسیاری از ما شروع خواهد شد که از دفعه اول بسی دشوارتر و دردناکتر است.       
خلاصه کلام ، چون مردم آنجا همه سربزیر و حرف شنو بودند ، به نطق بزرگان خود ترتیب اثر دادند و بلافاصله به سوی پرستشگاه ها شتافتند. هنوز دعای آنها تمام نشده بود که ناگهان همه به وضع سابق خود برگشتند و شکرکنان از معبدها خارج شدند.    
اما عجب آنکه از لحظه ای که این حوادث در سیاره مورد بحث شروع شد تا لحظه ای که پایان یافت عقربه های ساعت حتی یک ثانیه گذشتِ زمان را نشان نمی داد و هیچگونه تغییری نیز در امور زندگی مردم آن سیاره حادث نشده بود!   
بنا به تشخیص علمای آنها این یک رویای موقتی و همگانی بود که شاید خداوند برای عبرت مردم و نشان دادن برتری آنها بر سایر موجودات پست و پرمدعی ، برای آنها پیش آورده بود و ضمناً دل آنها را هم نشکسته بود.      
راوی می گفت که اگر عکس این وضع برای مردم زمین رخ می داد ، یعنی اگر مردم زمین درخواب می دیدند که دیگر نیاز به شکم و زیرشکم ندارند ، بی شک درهمان عالم خواب جابه جا سکته می کردند !   
به هرصورت برای جلوگیری از طول کلام ، موضوع را به همین جا خاتمه می دهیم و یافتن تعریف مناسبی را برای کره زمین ، مقر موروثی اشرف مخلوقات ، به خوانندگان وامی گذاریم.. ح.ق(حسن قائمیان)